تابهحال به اهمیت پدیدهای به نام سکوت سازمانی (Organizational Silence) توجه کردهاید؟ آیا در سازمان شما این پدیده حاکم است یا خیر؟
سکوت سازمانی زمانی اتفاق میافتد که ارتباط درستی بین کارکنان و مدیران وجود نداشته باشد و کارکنان نتوانند نظرات، پیشنهادات و انتقادهای خود را به گوش مدیران برسانند. زمانی که یک کارمند با مدیر خود احساس راحتی نداشته باشد، سکوت میکند و نظرات و انتقادات سازندهاش را نزد خود نگه میدارد. در درازمدت، این امر منجر به سکوت سازمانی میشود و مسلما خسارتهای جبرانناپذیری برای سازمان به همراه خواهد داشت.
زمانی که کارکنان نتوانند صدای خود را به گوش مدیران برسانند، رفتهرفته از مدیر و سازمان دلسرد میشوند؛ این امر نارضایتی و نرخ خروج کارکنان را افزایش میدهد. از طرفی هم اشتیاقی برای انجام کار خود بهصورت فعال و خلاقانه نخواهند داشت.ازبینرفتن خلاقیت در سازمان و افزایش نارضایتی و نرخ خروج کارکنان، میتواند خسارتهای زیادی، از جمله خسارتهای مالی، به پیکره سازمان وارد کند. پس نتیجه سکوت سازمانی، چیزی جز خروج سازمان از مسیر رشد و موفقیت نخواهد بود.
برای جلوگیری از این عارضه و خسارتهای ناشی از آن، باید هنر انتقادکردن به کارکنان و مهارت شنیدن صدای کارکنان به مدیران آموزش داده شود. گاهی هم ممکن است کارکنان، روش صحیح انتقادکردن را ندانند و همین، باعث میشود تا نظر آنها به مذاق مدیران خوش نیاید و با واکنشی پرخاشگرانه از سوی مدیر مواجه شوند؛ نتیجه آن هم ترس از بیان نظرات و سکوت سازمانی خواهد بود. از طرفی هم گاهی ممکن است مدیران نحوه برخورد صحیح با انتقادات سازنده را ندانند و با رفتار غلط خود، کارمند را از حرفزدن منصرف کنند. بنابراین، یک سازمان هوشمند، با پیادهسازی دو استراتژی زیر، میتواند از سکوت سازمانی جلوگیری و مسیر موفقیت را طی کند:
● برقراری ارتباطی دوستانه بین کارکنان و مدیران در چهارچوب سازمان؛
● آموزش هنر انتقادکردن و گوشدادن صحیح و موثر، به کارکنان و مدیران.