پرش لینک ها

برچسب: ترک شغل

فرآیند آنبوردینگ کارکنان که با عنوان فرایند همسوسازی کارکنان یا پذیرش سازمانی نیز شناخته می‌شود، همواره برای سازمان‌ها چالشی مهم بوده است. اکثر شرکت‌ها در روزهای اول کاری به معرفی فرهنگ و ارزش‌های سازمانی می‌پردازند و انتظار دارند که کارکنان جدید خود را با این فرهنگ وفق دهند. با این حال، تحقیقات جدید نشان می‌دهد که این روش‌های سنتی ممکن است در بلندمدت تاثیرات منفی داشته باشند.

در این مقاله به تعریف جدیدی از فرایند آنبوردینگ می پردازیم و براساس یک مطالعه موردی اهمیت هویت فردی را در فرایند آنبوردینگ بررسی می کنیم

نقص‌های روش‌های سنتی آنبوردینگ

در بسیاری از سازمان‌ها، تمرکز فرآیند آنبوردینگ یا همسوسازی کارکنان بر تطابق افراد با فرهنگ سازمانی است. این نوع رویکرد ممکن است باعث شود که کارکنان جدید هویت فردی خود را نادیده بگیرند یا تحت فشار قرار گیرند تا خود را با انتظارات فرهنگی سازمان هم‌راستا کنند. 

به بیان دیگر در این سازمان‌ها، فرآیند آنبوردینگ به‌صورت یکسان برای همه طراحی شده است، با این پیش‌فرض که هر کسی باید با فرهنگ سازمانی “تطبیق” پیدا کند. این تطبیق، معمولا با نادیده گرفتن تفاوت‌های فردی و نقاط قوت منحصر به‌فرد همراه است. در نتیجه، افراد تازه‌وارد بیشتر تلاش می‌کنند شبیه بقیه رفتار کنند، تا اینکه هویت واقعی خودشان را به کار گیرند.

این فشارهای روانی می‌تواند موجب خستگی و نارضایتی از شغل شود و احتمال ترک شغل را افزایش دهد. علاوه بر این، در بسیاری از موارد، کارکنان نمی‌توانند به‌طور کامل ارزش‌های سازمانی را درونی کنند، حتی اگر در ظاهر با آنها هم‌راستا شوند.

تمرکز بر فرد به جای سازمان

قدرت هویت فردی در فرایند آنبوردینگ

برای چندین دهه، روان‌شناسان بر این باور بوده‌اند که افراد میل عمیقی به اصالت رفتاری دارند؛ به این معنا که تمایل دارند احساسات، ارزش‌ها و دیدگاه‌های درونی خود را با رفتارهای بیرونی هم‌راستا کنند و از سوی دیگران نیز آن‌گونه دیده شوند که خود را می‌بینند. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که امکان بروز هویت فردی به‌صورت اصیل، یکی از عوامل کلیدی در ارتقای عزت‌نفس و رضایت شغلی افراد است.

در این میان، رویه‌های متداول اجتماعی‌سازی که صرفاً با هدف انتقال فرهنگ سازمانی طراحی شده‌اند، ممکن است با این نیاز روانی بنیادین در تعارض قرار گیرند و در نتیجه فرآیند آنبوردینگ را با چالش‌هایی جدی مواجه سازند.

مطالعه موردی شرکت Wipro که در سال ۲۰۱۳ در مجله کسب‌وکار هاروارد (Harvard Business Review) منعکس شد، نمونه‌ای شاخصی از این مسئله است؛ Wipro یک شرکت فعال در حوزه خدمات پشتیبانی تلفنی و گفت‌وگوی آنلاین با مشتریان بین‌المللی‌، با نرخ ترک شغل بسیار بالا (۵۰ تا ۷۰ درصد در سال) مواجه بود. کارکنان مراکز تماس این شرکت در هند، علاوه بر تعامل با مشتریان ناراضی و چالش‌های ناشی از آن، اغلب تحت فشار بودند که عناصر فرهنگی بومی خود را کنار بگذارند و به گونه‌ای رفتار کنند که با انتظارات فرهنگی مشتریان غربی همخوانی داشته باشد. این روند، در بلندمدت به فرسودگی شغلی منجر شده بود.

در فرآیند سنتی آنبوردینگ در Wipro، کارکنان جدید در گروه‌های ۱۵ تا ۲۵ نفره، مراحل آموزش را طی می‌کردند. در ابتدا با شرکت و اطلاعات منابع انسانی آشنا می‌شدند، سپس آموزش‌هایی در زمینه زبان انگلیسی و مهارت‌های کلامی دریافت می‌کردند، و پس از آن طی شش هفته با فرآیندهای مشتری‌محور آشنا می‌شدند. در نهایت نیز وارد مرحله آموزش عملی شده و تماس واقعی با مشتری را، تحت نظارت، تجربه می‌کردند. این فرآیند به‌گونه‌ای طراحی شده بود که ارزش‌ها و رفتارهای مطلوب سازمانی را در افراد نهادینه سازد.

با این حال، در سال ۲۰۱۱، پژوهشی میدانی در این شرکت انجام شد تا اثربخشی نوعی از آنبوردینگ با تمرکز بر «هویت فردی» کارکنان مورد بررسی قرار گیرد. نتایج این مطالعه قابل توجه بود: کارکنانی که فرآیند آنبوردینگ آن‌ها مبتنی بر شناخت و تقویت ویژگی‌های فردی‌شان طراحی شده بود، در مقایسه با گروهی که از الگوی سنتی تبعیت می‌کردند، بیش از ۳۲٪ کمتر شغل خود را ترک کردند.

علاوه بر کاهش چشم‌گیر نرخ خروج، رضایت مشتریان از خدمات ارائه‌شده نیز در گروهی که اجتماعی‌سازی مبتنی بر هویت فردی را تجربه کرده بودند، به شکل معناداری بالاتر گزارش شد. یک مطالعه مکمل آزمایشگاهی نیز نشان داد که زمانی که افراد امکان بیان نقاط قوت و ارزش‌های فردی خود را در محیط کار داشته باشند، نگرش آن‌ها نسبت به شغل و سازمان به‌مراتب مثبت‌تر خواهد بود.

این یافته‌ها به‌روشنی نشان می‌دهند که طراحی فرآیندهای آنبوردینگ با محوریت هویت شخصی کارکنان، نه‌تنها در افزایش ماندگاری نیروی انسانی مؤثر است، بلکه می‌تواند کیفیت تعامل با مشتریان و در نهایت بهره‌وری سازمان را نیز به‌طور ملموس ارتقا دهد.

فرایند آنبوردینگ

اصول پیاده‌سازی هویت فردی در فرآیند آنبوردینگ

برای اینکه سازمان‌ها بتوانند این رویکرد را پیاده‌سازی کنند، باید چهار اصل اساسی را در نظر بگیرند:

خروج از دام شغل‌های سنتی:

 سازمان‌ها باید به کارکنان جدید این امکان را بدهند که به جای تنها تطبیق با نقش‌های از پیش تعریف‌شده، هویت و توانایی‌های فردی خود را در کار به‌کار ببرند.

شناسایی نقاط قوت فردی:

به کارکنان جدید باید فرصت داده شود تا نقاط قوت و ویژگی‌های شخصی خود را شناسایی کرده و بیاموزند که چگونه می‌توانند از آنها در انجام وظایف شغلی خود استفاده کنند.

معرفی به همکاران به‌طور مؤثر:

در فرآیند معرفی کارکنان جدید به تیم، باید شرایطی فراهم شود که افراد بتوانند خود را به‌صورت واقعی معرفی کنند و ارتباطات خود را بر اساس هویت فردی‌شان برقرار نمایند.

تطبیق نقاط قوت فردی با وظایف شغلی:

در هنگام معرفی وظایف و مسئولیت‌ها، باید از کارکنان جدید خواسته شود تا بررسی کنند که چگونه می‌توانند نقاط قوت خود را در انجام این وظایف به‌کار گیرند و از این طریق شغل خود را جذاب‌تر کنند.

نتیجه‌گیری:

تغییر در فرآیند آنبوردینگ کارکنان و هدایت آن به‌ سوی تقویت هویت فردی نه‌تنها به نفع کارکنان است، بلکه موجب بهبود عملکرد سازمان نیز می‌شود. وقتی کارکنان احساس می‌کنند که می‌توانند خودشان باشند و از نقاط قوت خود بهره‌برداری کنند، به‌طور طبیعی با شغل خود درگیرتر و نسبت به سازمان وفادارتر خواهند بود. این تغییر رویکرد می‌تواند به یک استراتژی کلیدی برای کاهش نرخ ترک شغل، افزایش رضایت مشتری و بهبود کیفیت کار تبدیل شود.

بازنگری در فرایند آنبوردینگ کارکنان: تمرکز بر فرد به جای سازمان

موج «استعفای بزرگ» که در سال ۲۰۲۱ آغاز شد، یکی از بی‌سابقه‌ترین تحولات بازار کار در دهه‌های اخیر به شمار می‌آید. این پدیده با خروج میلیون‌ها نفر از نیروی کار، سازمان‌ها را با بحران‌های جدی در زمینه حفظ و جذب استعداد مواجه ساخت. مقاله حاضر به بررسی علل اصلی این پدیده پرداخته و نشان می‌دهد که فرهنگ سازمانی سمی مهم‌ترین عامل ترک شغل در مقایسه با حقوق، مزایا یا انعطاف‌پذیری کاری است.

این مقاله همچنین به نقش محوری منابع انسانی در تحول فرهنگ سازمانی پرداخته و بر اهمیت راهبردی بازنگری در ارزش‌های سازمانی، بازسازی اعتماد و نهادینه‌سازی اصول احترام، شفافیت و عدالت تأکید دارد. در نهایت، سازمان‌هایی که به شکل فعالانه در راستای رفع فرهنگ‌های سمی گام بردارند، نه‌تنها از ترک نیروی انسانی جلوگیری می‌کنند، بلکه مسیر پایداری، بهره‌وری و نوآوری را در آینده تضمین خواهند کرد.

ترک شغل

آغاز ماجرا: نگاهی به تاریخچه استعفای بزرگ

پدیده‌ی «استعفای بزرگ» که در سال ۲۰۲۱ به اوج خود رسید، نتیجه‌ی یک روند تدریجی بود که طی سال‌ها شکل گرفت. اگرچه اصطلاح استعفای بزرگ «The Great Resignation» توسط آنتونی کلوتز، استاد دانشگاه A&M تگزاس، در می ۲۰۲۱ مطرح شد، اما علل ریشه‌ای آن را باید در ترکیبی از تغییرات ساختاری، اجتماعی و روانی جست‌وجو کرد:

به عنوان مثال طی چند دهه گذشته، ساختار بازار کار به‌شدت دچار تحول شد. ظهور اقتصاد گیگ (gig economy) و قراردادهای موقت باعث شد ثبات شغلی کاهش یابد و افراد بیشتر از پیش احساس ناامنی شغلی کنند.

از طرفی با رشد فناوری، انتظار بهره‌وری بالاتر از کارکنان افزایش یافت، بدون آنکه برنامه‌های مشخصی برای پاداش بیشتر یا رضایت شغلی تدوین شود. همچنین شرکت‌ها تمایل بیشتری به تعدیل نیرو در شرایط بحرانی نشان دادند و در نتیجه، وفاداری کارکنان نیز کاهش یافت.

 

در چنین شرایطی همه‌گیری کرونا؛ کاتالیزوری برای پدید آمدن یک بحران شد. محدودیت‌ها، دورکاری و فشارهای روانی، نگاه بسیاری از افراد به کار و زندگی را تغییر داد. کارکنان به سؤالات بنیادینی فکر کردند: آیا کار من معنا دارد؟ آیا سلامت جسمی و روانی‌ام فدای سازمان می‌شود؟ آیا تعادل زندگی و کارم حفظ شده است؟ این پرسش‌ها به تصمیمات جمعی برای ترک شغل یا تغییر مسیر شغلی دامن زدند.

 

موج بی‌سابقه‌ی ترک شغل در سال ۲۰۲۱

در ابتدای سال ۲۰۲۱، بیش از ۴۰٪ از کارکنان در ایالات متحده به ترک شغل خود فکر می‌کردند و در ادامه‌ی سال، آمار استعفاها به شکل بی‌سابقه‌ای افزایش یافت. تنها بین ماه‌های آوریل تا سپتامبر، بیش از ۲۴ میلیون کارمند آمریکایی از شغل خود جدا شدند. این پدیده مدیران را با چالش حفظ نیروی انسانی و درک دلایل این ترک شغل گسترده مواجه ساخته است.

هرچند پدیده استعفای بزرگ ابتدا در ایالات متحده مطرح شد، اما بازتاب‌هایی در دیگر کشورها نیز داشت. در کشورهای اروپایی، استرالیا و حتی برخی جوامع آسیایی، تمایلات مشابهی برای ترک شغل، بازآموزی و تغییر مسیر شغلی مشاهده شد. البته شدت و دلایل آن بسته به بافت فرهنگی، قوانین کار و سیاست‌های حمایتی متفاوت بود.

بی اعتمادی

شناسایی عوامل مؤثر بر ترک شغل

برای درک بهتر دلایل اصلی این بحران، پژوهشی توسط Revelio Labs انجام شد؛ شرکتی متخصص در تحلیل داده‌های بازار کار. در این تحقیق، داده‌های شغلی بیش از ۳۴ میلیون پروفایل کارمندی در بازه زمانی آوریل تا سپتامبر ۲۰۲۱ مورد بررسی قرار گرفت. هدف، شناسایی نرخ ترک کار در شرکت‌های بزرگ آمریکایی و عوامل مؤثر بر آن بود. Revelio Labs با ترکیب این داده‌ها و اطلاعات فرهنگی استخراج‌شده از بررسی‌های کاربران در سایت Glassdoor، پایه علمی و آماری محکمی برای تحلیل «استعفای بزرگ» ارائه داد.

هرچند میانگین نرخ ترک شغل در سطح کلی بالا بود، اما این نرخ به‌طور قابل توجهی در بین صنایع و شرکت‌ها متفاوت جلوه می‌کرد. برای مثال، فروشگاه‌های پوشاک در این بازه زمانی سه برابر بیشتر از شرکت‌های هواپیمایی یا تولیدکنندگان تجهیزات پزشکی نیرو از دست دادند.

همچنین در حین این تحقیق پارادوکس غیر منتظره‌ای نیز مشاهده شد: شرکت‌های نوآور، از جمله Tesla، Nvidia، SpaceX و Netflix، با وجود شهرت خود، نرخ ترک شغل بالایی را ثبت کرده‌ بودند. به نظر می‌رسید سطح بالای نوآوری با فشار کاری زیاد و تعادل ضعیف میان کار و زندگی همراه است که در بلندمدت کارکنان را فرسوده می‌کند.

نکته دیگری در این تحقیق که قابل توجه می‌نمود شرکت‌هایی بودند که فرهنگ سازمانی مثبت‌تری داشته‌اند، مانند Southwest Airlines و LinkedIn که نرخ ترک شغل پایین‌تری را تجربه کردند.

عامل اصلی ترک شغل در دوران استعفای بزرگ

بر اساس تحلیل بیش از ۱.۴ میلیون نظرات کاربران در سایت Glassdoor، یک عامل بیشترین پیش‌بینی‌کنندگی برای ترک شغل را داشت: فرهنگ سازمانی سمی

یکی از مهم‌ترین یافته‌های این پژوهش آن بود که «فرهنگ سازمانی سمی» قوی‌ترین عامل برای ترک شغل است. به‌عبارت دیگر، کیفیت و سلامت روابط انسانی و ساختاری درون سازمان است که کارکنان را به ماندن یا رفتن وا می‌دارد، حتی بیشتر از حقوق و مزایا!

گفتنی است که در کنار فرهنگ سازمانی سمی دلایل دیگری مانند ناامنی شغلی، سطح بالای نوآوری که با فشار کاری بالا و زمان کاری طولانی همراه می‌شود، عدم قدردانی از عملکرد کارمندان و نحوه‌ی برخورد شرکت‌ها با بحران کرونا از دیگر عوامل ترک شغل شمرده شدند. 

فرهنگ سازمانی سمی و عوامل شکل‌گیری آن

فرهنگ سازمانی سمی به محیط کاری اشاره دارد که در آن ارزش‌ها، رفتارها، یا فرآیندها به گونه‌ای است که برای سلامت روان، انگیزه، و احساس تعلق کارکنان مضر عمل می‌کند. چنین فرهنگی اغلب منجر به احساس بی‌عدالتی، بی‌احترامی، فشار روانی، بی‌اعتمادی و بی‌معنایی در کار می‌شود. در زیر به مهم‌ترین دلایلی می‌پردازیم که چنین فرهنگی را شکل می‌دهند: 

۱. نبود تنوع و برابری 

سازمان‌هایی که به مسائل مرتبط با تنوع نژادی، جنسیتی، قومیتی یا فکری بی‌توجه‌اند یا سیاست‌های فراگیر موثری ندارند، بیشتر در معرض شکل‌گیری فرهنگ‌های سمی هستند. احساس طرد شدن یا نادیده‌ گرفته شدن، به‌ویژه برای اقلیت‌ها، عامل مهمی در ترک سازمان است.

۲. بی‌احترامی به کارکنان

بی‌احترامی می‌تواند در قالب رفتارهای تحقیرآمیز، نادیده گرفتن نظرات، طرد اجتماعی، یا حتی بی‌تفاوتی مدیران نسبت به مشکلات شخصی و کاری کارکنان بروز یابد. تجربه‌ی مکرر این احساس، کارکنان را به سمت استعفا سوق می‌دهد.

۳. رفتارهای غیراخلاقی

زمانی که کارمندان رفتارهای غیراخلاقی را از سوی مدیران یا همکاران می‌بینند — از جمله دروغ‌گویی، تبعیض، سو‌استفاده از قدرت، یا فساد — احساس بی‌اعتمادی و نارضایتی افزایش می‌یابد. عدم برخورد با این رفتارها، نشانه‌ای واضح از یک فرهنگ سمی است.

۴. عدم شفافیت و گفت‌و‌گو

فرهنگ‌هایی که ارتباطات در آن‌ها محدود، مبهم یا یک‌طرفه است، محیطی ناایمن از نظر روانی ایجاد می‌کنند. کارکنان در چنین فضاهایی احساس می‌کنند نظرات و دغدغه‌هایشان شنیده نمی‌شود.

۵. مدیریت کنترل‌محور

مدیرانی که بیش از حد عملکرد کارکنان را کنترل می‌کنند، آزادی عمل را محدود کرده و باعث ایجاد استرس مزمن می‌شوند. عدم اعتماد مدیریت به کارکنان، اعتماد کارکنان را نیز از بین می‌برد.

فرهنگ سمی

نقش کلیدی واحد منابع انسانی در کاهش نرخ استعفا و بهبود فرهنگ سازمانی

 

تأثیر فرهنگ سازمانی ناسالم فراتر از افزایش نرخ خروج نیروی کار است و بر ابعاد مختلفی از عملکرد سازمان اثر می‌گذارد:

  • کاهش بهره‌وری به‌دلیل بی‌انگیزگی و فرسودگی روانی کارکنان
  • افزایش غیبت‌ها و نرخ بیماری‌های شغلی
  • ضربه به برند کارفرمایی و دشواری در جذب استعدادهای جدید
  • هزینه‌های بالای جایگزینی نیروی انسانی

در شرایطی که پدیده‌ی «استعفای بزرگ» و پیامدهای آن سازمان‌ها را با بحران حفظ سرمایه‌ی انسانی مواجه کرده است، نقش منابع انسانی (HR) بیش از هر زمان دیگری حیاتی شده است. 

این واحد به‌عنوان نهاد متولی جذب، نگهداشت و توسعه‌ی کارکنان، می‌تواند نقشی راهبردی در پیشگیری از شکل‌گیری فرهنگ سازمانی سمی و افزایش رضایت شغلی و وفاداری کارکنان ایفا کند:

۱. شناسایی علل واقعی نارضایتی

تحلیل داده‌های داخلی مانند نظرسنجی‌های رضایت شغلی، مصاحبه‌های خروج (Exit Interviews)، و بازخوردهای ناشناس به منابع انسانی کمک می‌کند تا به دلایل اصلی ترک شغل پی ببرد. استفاده از ابزارهای تحلیل متن و هوش مصنوعی در این مرحله می‌تواند دید عمیق‌تری فراهم کند.

۲. بازطراحی تجربه‌ی کارکنان (Employee Experience)

منابع انسانی می‌تواند تجربه‌ی کاری کارکنان را در طول چرخه‌ی حضورشان در سازمان ــ از استخدام تا خروج ــ به‌صورت راهبردی طراحی و پایش کند. این شامل سیاست‌های شفاف در حوزه‌های زیر است:

  • عدالت در جذب و ارتقا
  • ساختارهای منصفانه جبران خدمات
  • فرصت‌های یادگیری و رشد
  • تعادل کار و زندگی
  • دسترسی به خدمات رفاهی و سلامت روان

۳. رصد مستمر فرهنگ سازمانی

واحد منابع انسانی باید به‌صورت فعال سلامت فرهنگی سازمان را رصد کند و شاخص‌های فرهنگ کاری (مانند احساس احترام، تعلق، امنیت شغلی و تنوع) را در بازه‌های زمانی مشخص اندازه‌گیری کند. این ارزیابی‌ها نباید صرفاً نمادین باشند، بلکه باید مبنای تصمیم‌گیری‌های اجرایی قرار گیرند.

۴. آموزش مدیران در حوزه رهبری فرهنگی

یکی از وظایف اساسی منابع انسانی، توانمندسازی مدیران خط مقدم و مدیران ارشد در درک و مدیریت جنبه‌های فرهنگی محیط کار است. آموزش‌هایی در حوزه‌های رفتار سازمانی، هوش هیجانی، مدیریت تعارض، و برخورد با رفتارهای سمی می‌تواند نقش مهمی در کاهش فرسایش منابع انسانی داشته باشد.

۵. ایجاد کانال‌های امن برای ابراز نارضایتی

فرهنگ سازمانی سالم نیازمند فضاهایی برای شنیدن صدای کارکنان است. منابع انسانی باید سیستم‌هایی برای ثبت شکایات، پیشنهادها و دغدغه‌های کارکنان طراحی کند که محرمانه، بی‌طرف و مؤثر باشد.

منابع انسانی نباید صرفاً به‌عنوان یک واحد اجرایی یا اداری دیده شود، بلکه باید جایگاه استراتژیک در سازمان داشته باشد. این واحد می‌تواند معمار فرهنگ سازمانی آینده‌نگر، عادلانه، و انسانی باشد؛ فرهنگی که نه‌تنها مانع از استعفا می‌شود، بلکه سازمان را به مقصدی جذاب برای استعدادهای برتر تبدیل می‌کند.

نتیجه‌گیری: 
تحلیل گسترده‌ی داده‌ها از دوره‌ی «استعفای بزرگ» نشان می‌دهد که عوامل ظاهری مانند دستمزد یا انعطاف‌پذیری شغلی به‌تنهایی نمی‌توانند به‌درستی نرخ بالای ترک شغل را توضیح دهند. عامل اصلی و بنیادین، فرهنگ سازمانی و به‌طور خاص، فرهنگ سازمانی سمی است که از طریق بی‌احترامی به کارکنان، نبود عدالت سازمانی، عدم تنوع و بی‌اخلاقی نهادینه‌شده، انگیزه‌ی افراد برای ماندن را به‌شدت تضعیف می‌کند.
در این زمینه، واحد منابع انسانی با برخورداری از ابزارهای مدیریتی، روان‌شناختی، و تحلیلی می‌تواند نقش کلیدی در ترمیم روابط انسانی، بازسازی اعتماد، و بازیابی سلامت روان سازمانی ایفا کند.
آنچه سازمان‌ها در این دوران به آن نیاز دارند، بازتعریف عمیق فرهنگ سازمانی با محوریت احترام، شفافیت، عدالت و یادگیری مستمر است. برای رسیدن به این هدف، رهبری سازمانی و منابع انسانی باید هم‌راستا و هم‌افزا عمل کرده، تحول فرهنگی را نه به‌عنوان پروژه‌ای گذرا، بلکه به‌مثابه یک فرایند استراتژیک بلندمدت در نظر بگیرند.
فرهنگ سمی سازمان؛ عامل اصلی استعفای کارکنان
مشاهده
بکشید